۱۳۹۲ شهریور ۳۱, یکشنبه

چرا اینجا رو ساختم؟

اول سلام
نمیدونم چجوری شروع کنم
وراجی بلدم اما دلیل آوردن واسه وراجیام برام سخته
نمیدونم چرا ؛ فقط میدونم نود درصد حرفامو نمیتونم بی پرده بگم
خیلی سخته پر باشی از حرف ولی نتونی بگیشون
وبلاگ شخصی هم دارم اما اینجا ایرانه
جایی که اجازه نداری هر حرفی رو بزنی
البته اینم بگم آدم ترسویی نیستم
دلیل اصلی این حرف نزدن ها و تو سینه نگه داشتن ها مال فرهنگمونه
تصور کن مثلا مامانم بیاد اینجا بخونه که یکی یه دونه پسرش که یه عمر واسش زحمت کشیده و با دعا و نذر نیاز تا اینجا رسوندتش در مورد خدا نظراتی داره که نمیتونه اون بپذیره  ( هر چند اهل دعا و نماز و این حرفا نیستم ولی در رابطه با خدا عقای خاص خودمو دارم )
یا مثلا بابام بفهمه که پسر شاخ شمشادش بیشتر از این که از دخترا خوشش بیاد دوست داره تو آغوش یه پسر باشه 
همه و همه اینا باعث شده من ِ واقعی من با اون چیزی که بهش شناخته میشم یه دنیا تفاوت داشته باشه
خیلی وقتا سعی کردم شجاع باشم و بعضی حرفامو تو وب شخصیم بنویسم اما نشد
یعنی بعضیاشو شد اما بیشترش نشد
اصلیاش نشد
دنبال یه فرصتی بودم واسه شروع اینجا
واسه درست کردن جایی که بدون ترس بنویسم
هر چند خیلی بیشتر دوست داشتم اطرافیانم منو همینجوری که هستم بپذیرن اما حالا که شدنی نیست حداقل میتونم افکا و علایقمو بنویسم و از رو دلم وردارم
ممنون از این که منو می خوانید

۲ نظر:

  1. سخته...
    اینکه نزدیکانت ازت فرسنگ ها فاصله داشته باشن خیلیییییییییییییی سخته...
    :-<

    پاسخحذف

از این که به این نوشته توجه داشتید سپاسگذارم