۱۳۹۳ خرداد ۱۱, یکشنبه

شعر

یادم میاد یه زمانی شعر می گفتم
انصافا خیلی خوب هم از آب در می اومد
انگار کلا یه استعداد خاصی دارم تو جور کردن وزن و قافیه
یه بارم شعر نو گفتم که از قضا اونم خیلی خوب از آب دراومد

اون شعر گفتنا مال زمانی بود که خیلی تنها بودم
و بعدها که به مرور زمان رابطم با اونی که دوسش دارم بهتر و بهتر شد دیگه شعر گفتن از سرم افتاد
یادش بخیر
ترم اول دانشگاه استاد ادبیات بهمون گفت هرکی شعر و اینجور چیزا میگه واسه بچه های کلاسم بیاره بخونه
یکی از غزلامو بردم سر کلاس و خوندم
به محض این که خوندم تموم شد قبل از همه خودش شروع کرد به دست زدن
خیلی تمجید کرد از غزلم
پرسید اینو تازه گفتی؟
گفتم نه مال حدود یه سال پیشه
گفت خب از شعرای جدیدترت می آوردی
گفتم این تقریبا آخرین شعرم بود
گفت چرا؟
گفتم چون شعر گفتن دل پر از غصه میخواد
الان حالم خیلی خوبه ، شعر بگم افتضاح میشه
گفت یعنی چی؟
گفتم افتضاح به این معنی که میشه مث شعرای فروغ
یه لبخندی زد و گفت حیف ، کاش زیاد بهت خوش نگذره و شعر بگی
گفتم زبونتونو گاز بگیرین استاد ...

بعید میدونم باورش بشه که هنوزم اونقدر حالم خوبه که سمت شعر دیگه نرفتم



۳ نظر:

  1. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  2. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  3. فدات شم من.ایشالا همیشه حالت عالی باشه.عشقتم بووس کن بگو دوستت دارممممم

    پاسخحذف

از این که به این نوشته توجه داشتید سپاسگذارم